حسیبحسیب، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

حسیب

خبر بد

سلام گلم یه هفته میشه که برات ننوشتم از یه طرف بابا بزرگ مریضه دکترا گفتن دیگه خوب نمیشه از یه طرف دیگه پسر یکی از اشنایان به رحمت خدا رفت پسری که قرار بود خدمت سربازیش تموم  بشه بیاد قبلش مادر و پدرش رفته بودن خواستگاری ،دختر عموشو برای پسرشون انتخاب کرده بودن بعد از اینکه سربازیش تموم بشه بیاد، روز اخر سربازی  پسرشون بیهوش میشه به مادر و پدرش زنگ میزنن میگن خودتونو برسونین کردستان خانوادش راهی کردستان میشن وقتی میرن بیمارستان می بینن که پسرشون بستریه بخش ا سی یو   بعد از دوهفته یا بیشتر پسرشون فوت کرد خبر بدی بود همه اشنایان ناراحت بودن حتی مامان که اصلا فکرشو نمیکردکه این اتفاق بیفته وقتی که خودمو جای مادرش م...
16 مهر 1390

دندون

سلام گلم  کلی سختی کشیدی بی حال بودی لثه هات خارش می داد هر چیزی که دم دستت میومد به دهنت می بردی حتی دکتر هم بردیمت برات دارو نوشت بهت دادیم ولی خوب نشدی به مامان گفتن یه شربت پاکستانی موزی برات بگیرم بهت بدم اینکارو هم کردم برات گرفتم بهت دادم خوب شدی همه گفتن نگران نباشم ا ز دندون در اوردنه،باید مثل همه مامان باباها این دوره رو طی کنم تااینکه یه هفته پپش متوجه شدم  اولین دندون کوچولو ت از زیر لثه اومده بیرون تا چند روزه  دیگه برات جشن دندونی میگیرم به رسم خودمون بیرون اومدن اولین مرواریدصدفی رو بهت تبریک میگم                 &...
15 مهر 1390

عشق مادر وپسر

  سلام گل پسر شبی پسر کوچکی پیش مادرش که در اشپزخانه مشغول کار بود رفت و یک برگه کاغذ را به او داد مادرش دستهایش را تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلندخواند پسر با خط بچه گانه نوشته بود کوتاه کردن چمن باغچه2000تومان مرتب کردن اتاق خوابم 1000تومان مراقبت از برادر کوچکم2000تومان بیرون بردن سطل زباله5000تومان جمع بدهی شما به من 10000تومان مادر در حالیکه به چشمان منتظر پسر نگاه میکرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت پشت برگه صورتحساب پسر این عبارت را نوشت بابت سختی 9ماه که در وجودم رشد کردی :هیچ بابت تمام شبهای که بربالینت نشستم و برایت دعا کردم:هیچ بابت نظافت:غذا واسباب بازیها...
10 مهر 1390

چهار فصل

                                                       بهار                                            تابستان    &n...
5 مهر 1390

یرقان

سلام دو سه روز از به دنیا امدنت گذشته بود که متوجه شدیم که بدنت زرد شده چشمات کاملا زرد بود .بی بی جون به همراه بی بی بزرگ بردنت مطب دکتر اقای برات ازمایش خون نوشت با بی بی رفتی ازمایشگاه، پرستار با سرنگ پنج سی سی داشت خون می گرفت سه جا از دستت رو هم سوراخ کرده بود خیلی لاغر بودی دو کیلوشصد گرم وزنت بود بی بی به پرستار میگه با سرنگ پنج سی سی میخوای از این نوزاد تازه به دنیا امده خون بگیری رگ دستش پاره میشه پرستار بی بی رو ازاتاق بیرون می کنه ،بعد از نیمساعت جواب ازمایش رو پیش اقای دکتر میبرن جواب یرقان 18 باید بستری بشی .یکی از کارکنان بیمارستان میگه ببرش خونه بستریش نکن بهش شیرخشت وترنجبین بده خوب میشه. اوردنت خونه به بابا زن...
3 مهر 1390

خدا

سلام   به مادر گفتم اخر این خدا کیست     که هم در خانه ما هست وهم نیست   تو گفتی مهربانتر از خدا  نیست      دمی از بندگان خود جدا  نیست   چرا هرگز نمیاید به خوابم              چرا هرگز نمی گوید جوابم    نماز صبحگاهت را شنیدم            تو را دیدم خدایت را ندیدم     به من اهسته مادر گفت فرزندم   خدا را در دل خود جوی یک چند     خدا در بوی رنگ گل نهان است   بهار باغ و گ...
31 شهريور 1390

ختنه

سلام عزیز در دونه قراره بریم ایرانشهر برای دیدن کیا پسر دایی مامان تازه به دنیا امده ساعت سه ونیم به سمت ایرانشهر حرکت کردیم ساعت هفت ونیم رسیدیم خونه بی بی بزرگ وقتی رسیدیم کیا رفته بود خونه مادر بزرگش، مادر مامانش قراره فردا صبح کیا رو ببرن مطب واسه ختنه تا پیخ پیخشو ببرن صبح روز بعد کیا رو بردن مطب بی بی به خان دایی زنگ زد گفت اگه مطب شلوغ نیست حسیب رو هم واسه ختنه بیاریم خان دایی گفت نه مطب شلوغ نیست حسیب رو بیارین خان دایی و زن دایی اولین بار تو رو دیدن ،اولین سفرت به ایرانشهر بود اونم در سه ماهگی چهارنفری راهی مطب شدیم به در مطب رسیدیم دست پاهام شروع به لرزیدن کرد صدای گریه کیا میومد بدجوری داشت گریه می کر...
24 شهريور 1390

جد بزرگ

سلام در دونه مامان         جد بزرگ .. مادر مادر بی بی جون واسه دیدن اولین نبیره اش به خونه دخترش مادر بی بی جون امده بود  خیلی ارزو داشت تو رو ببینه اخه بی بی جون اولین نوه ، مامان اولین نتیجه ، پسر گلم اولین نبیره   مامان خیلی دوسش داره امیدوارم که تو هم دوسش داشته باشی اینم یه عکس از جد بزرگ در سه ماهگی ...
13 شهريور 1390

سخنان ارزشمند

سلام قشنگم امشب می خوام برات سخنان ارزشمند بنویسم انکه پوزش را نمی داند چیست مناسب دوستی نیست زندگی رنج درد نیست هدیه ایی است برای شاد بودن .مادر گیتی جام زهر بر دهان کودک خویش نمی گذارد  او را می پرواند برای بهروزی و خوشبختی عشق چنان شفیتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز گاهی هوس شنا در ان می کنند کلید رازهای بزرگ در ژرفای کمی نیست ادب نمایه اغازین خرد است تندرستی پاداش نیک زیستی ست از نزد یکی به کسی که قائر به حفظ اسرار و رموز زندگی خود نیست پرهیز نما کسیکه خود را از صداقت بی نیاز بداند مثل این است که به افتاب بگوید غروب ونور و ظلمت را یکی بداند اشخاصی که نمی ...
13 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسیب می باشد