خبر بد
سلام گلم یه هفته میشه که برات ننوشتم از یه طرف بابا بزرگ مریضه دکترا گفتن دیگه خوب نمیشه از یه طرف دیگه پسر یکی از اشنایان به رحمت خدا رفت پسری که قرار بود خدمت سربازیش تموم بشه بیاد قبلش مادر و پدرش رفته بودن خواستگاری ،دختر عموشو برای پسرشون انتخاب کرده بودن بعد از اینکه سربازیش تموم بشه بیاد، روز اخر سربازی پسرشون بیهوش میشه به مادر و پدرش زنگ میزنن میگن خودتونو برسونین کردستان خانوادش راهی کردستان میشن وقتی میرن بیمارستان می بینن که پسرشون بستریه بخش ا سی یو بعد از دوهفته یا بیشتر پسرشون فوت کرد خبر بدی بود همه اشنایان ناراحت بودن حتی مامان که اصلا فکرشو نمیکردکه این اتفاق بیفته وقتی که خودمو جای مادرش م...
نویسنده :
مامان حسیب
12:49
دندون
سلام گلم کلی سختی کشیدی بی حال بودی لثه هات خارش می داد هر چیزی که دم دستت میومد به دهنت می بردی حتی دکتر هم بردیمت برات دارو نوشت بهت دادیم ولی خوب نشدی به مامان گفتن یه شربت پاکستانی موزی برات بگیرم بهت بدم اینکارو هم کردم برات گرفتم بهت دادم خوب شدی همه گفتن نگران نباشم ا ز دندون در اوردنه،باید مثل همه مامان باباها این دوره رو طی کنم تااینکه یه هفته پپش متوجه شدم اولین دندون کوچولو ت از زیر لثه اومده بیرون تا چند روزه دیگه برات جشن دندونی میگیرم به رسم خودمون بیرون اومدن اولین مرواریدصدفی رو بهت تبریک میگم &...
نویسنده :
مامان حسیب
15:52
عشق مادر وپسر
سلام گل پسر شبی پسر کوچکی پیش مادرش که در اشپزخانه مشغول کار بود رفت و یک برگه کاغذ را به او داد مادرش دستهایش را تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلندخواند پسر با خط بچه گانه نوشته بود کوتاه کردن چمن باغچه2000تومان مرتب کردن اتاق خوابم 1000تومان مراقبت از برادر کوچکم2000تومان بیرون بردن سطل زباله5000تومان جمع بدهی شما به من 10000تومان مادر در حالیکه به چشمان منتظر پسر نگاه میکرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت پشت برگه صورتحساب پسر این عبارت را نوشت بابت سختی 9ماه که در وجودم رشد کردی :هیچ بابت تمام شبهای که بربالینت نشستم و برایت دعا کردم:هیچ بابت نظافت:غذا واسباب بازیها...
نویسنده :
مامان حسیب
20:55
چهار فصل
یرقان
سلام دو سه روز از به دنیا امدنت گذشته بود که متوجه شدیم که بدنت زرد شده چشمات کاملا زرد بود .بی بی جون به همراه بی بی بزرگ بردنت مطب دکتر اقای برات ازمایش خون نوشت با بی بی رفتی ازمایشگاه، پرستار با سرنگ پنج سی سی داشت خون می گرفت سه جا از دستت رو هم سوراخ کرده بود خیلی لاغر بودی دو کیلوشصد گرم وزنت بود بی بی به پرستار میگه با سرنگ پنج سی سی میخوای از این نوزاد تازه به دنیا امده خون بگیری رگ دستش پاره میشه پرستار بی بی رو ازاتاق بیرون می کنه ،بعد از نیمساعت جواب ازمایش رو پیش اقای دکتر میبرن جواب یرقان 18 باید بستری بشی .یکی از کارکنان بیمارستان میگه ببرش خونه بستریش نکن بهش شیرخشت وترنجبین بده خوب میشه. اوردنت خونه به بابا زن...
نویسنده :
مامان حسیب
16:13
خدا
سلام به مادر گفتم اخر این خدا کیست که هم در خانه ما هست وهم نیست تو گفتی مهربانتر از خدا نیست دمی از بندگان خود جدا نیست چرا هرگز نمیاید به خوابم چرا هرگز نمی گوید جوابم نماز صبحگاهت را شنیدم تو را دیدم خدایت را ندیدم به من اهسته مادر گفت فرزندم خدا را در دل خود جوی یک چند خدا در بوی رنگ گل نهان است بهار باغ و گ...
نویسنده :
مامان حسیب
14:59
ختنه
سلام عزیز در دونه قراره بریم ایرانشهر برای دیدن کیا پسر دایی مامان تازه به دنیا امده ساعت سه ونیم به سمت ایرانشهر حرکت کردیم ساعت هفت ونیم رسیدیم خونه بی بی بزرگ وقتی رسیدیم کیا رفته بود خونه مادر بزرگش، مادر مامانش قراره فردا صبح کیا رو ببرن مطب واسه ختنه تا پیخ پیخشو ببرن صبح روز بعد کیا رو بردن مطب بی بی به خان دایی زنگ زد گفت اگه مطب شلوغ نیست حسیب رو هم واسه ختنه بیاریم خان دایی گفت نه مطب شلوغ نیست حسیب رو بیارین خان دایی و زن دایی اولین بار تو رو دیدن ،اولین سفرت به ایرانشهر بود اونم در سه ماهگی چهارنفری راهی مطب شدیم به در مطب رسیدیم دست پاهام شروع به لرزیدن کرد صدای گریه کیا میومد بدجوری داشت گریه می کر...
نویسنده :
مامان حسیب
14:05
جد بزرگ
سلام در دونه مامان جد بزرگ .. مادر مادر بی بی جون واسه دیدن اولین نبیره اش به خونه دخترش مادر بی بی جون امده بود خیلی ارزو داشت تو رو ببینه اخه بی بی جون اولین نوه ، مامان اولین نتیجه ، پسر گلم اولین نبیره مامان خیلی دوسش داره امیدوارم که تو هم دوسش داشته باشی اینم یه عکس از جد بزرگ در سه ماهگی ...
نویسنده :
مامان حسیب
14:14
سخنان ارزشمند
سلام قشنگم امشب می خوام برات سخنان ارزشمند بنویسم انکه پوزش را نمی داند چیست مناسب دوستی نیست زندگی رنج درد نیست هدیه ایی است برای شاد بودن .مادر گیتی جام زهر بر دهان کودک خویش نمی گذارد او را می پرواند برای بهروزی و خوشبختی عشق چنان شفیتگی در نهان خود دارد که سخت ترین دلها نیز گاهی هوس شنا در ان می کنند کلید رازهای بزرگ در ژرفای کمی نیست ادب نمایه اغازین خرد است تندرستی پاداش نیک زیستی ست از نزد یکی به کسی که قائر به حفظ اسرار و رموز زندگی خود نیست پرهیز نما کسیکه خود را از صداقت بی نیاز بداند مثل این است که به افتاب بگوید غروب ونور و ظلمت را یکی بداند اشخاصی که نمی ...
نویسنده :
مامان حسیب
13:49