حسیبحسیب، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

حسیب

ختنه

1390/6/24 14:05
نویسنده : مامان حسیب
1,641 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز در دونه

قراره بریم ایرانشهر برای دیدن کیا پسر دایی مامان تازه به دنیا امده

ساعت سه ونیم به سمت ایرانشهر حرکت کردیم ساعت هفت ونیم رسیدیم خونه بی بی بزرگ وقتی رسیدیم کیا رفته بود خونه مادر بزرگش، مادر مامانش

قراره فردا صبح کیا رو ببرن مطب واسه ختنه تا پیخ پیخشو ببرن

صبح روز بعد کیا رو بردن مطب بی بی به خان دایی زنگ زد گفت اگه مطب شلوغ نیست حسیب رو هم واسه ختنه بیاریم خان دایی گفت نه مطب شلوغ نیست حسیب رو بیارین

خان دایی و زن دایی اولین بار تو رو دیدن ،اولین سفرت به ایرانشهر بود اونم در سه ماهگی

چهارنفری راهی مطب شدیم به در مطب رسیدیم دست پاهام شروع به لرزیدن کرد صدای گریه کیا میومد بدجوری داشت گریه می کرد.، بعد از کیا نوبت تو بود ما رو نذاشتن بیایم داخل ، با خان دایی رفتی گریه کردم بی بی گفت خودت که راضی بودی حالا چرا گریه می کنی گریه نداره،داشتی گریه می کردی مثل کیا خان دایی اومد دنبالم رفتیم داخل دکتر چندتا سوال ازم پرسید جواب دادم بعدش گفت برو به گل پسرت شیر بده تا اروم بشه

باباراضی نبود برای ختنه می گفت کوچیکه درد داره گناه داره پسرم مامان میگفت الان کوچیکه بهتره تا اینکه بزرگ بشه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مادر
22 شهریور 90 0:31
ختنه شدن مبارک.بهتره بگیم دامادی مبارک. پسر من فقط 41 روز داشت.15 دقیقه بعد از ختنه گریه کرد و 2 ساعت بیتابی کرد و بعد از یک بار ببخشید (جیش کردن) کمی سوزش داشت و از بعد از اون یعنی 3 ساعت بعد دیگه انگار نه انگار نه درد داشت و ه گریه کرد.خوب کردین که زودتر انجام دادین.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسیب می باشد