حسیبحسیب، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

حسیب

خرید عید

حسیب امید زندگی امروز رفتیم بازار با بی بی جون برای خرید عید هوا گرم بود رسیدیم بازار تا چشم افتاد به یه اسباب بازی خوشگل از جات تکون نخوردی برات یه ماشین خوشگل گرفتیم برای دختر دایی  هم یه اسباب بازی گرفتی زن دایی ارزو هم امده بود بازار تا سما دختر دایی دیدی سریع دست رو بردی داخل پلاستیک اسباب بازی رو که براش گرفته بودی بش دادی اونم خوشحال شد سزیع گفت مرسی هر دوتاتون با هم خندیدین از هم جدا شدین با کلی امدیم خونه لباسای عیدت رو از خیاطی گرفتیم امدیم خونه کفش کلاه توپ با یه دست لباس عید که بابات برات دوخته بود اورد خونه بهت داد کلی ذوق کرده بودی خریدای عیدت رو به همه نشون میدادی همه میگفتن  مبارکت ب...
23 مهر 1392

دوچرخه

سلام پسرگلم این روزا خیلی شادی سرگرم بازی کردنی نه شیطونی نه اهل دعوا کردن با بچه های دگه وقت تو فکر بازی با همسن سالهای خودت هستی صاحب دوچرخه شدی مامان به بابا گفته که برات دوچرخه بگیر بابا جون برات یه دوچرخه کوچیک گرفت سوار دوچرخه میشی از این اتاق به اون اتاق میری و نمیذاری کسی به دوچرخه ت نزدیک بشه بش دست بزنه امیدوارم همیشه تو زندگیت شاد باشی و هیچوقت غم به زندگیت وارد نشه                                    دوست دارم پسر گلم  &...
12 مهر 1392

زلزله

سلام شاه پسر ساعت سه بعد ازظهر امروز زلزله اومد موقعی که زلزله اومد خواب بودی دایی حلیم با صدایی بلند گفت که زلزله داره میاد، دایی مجید زود اومد تو اتاق تو رو بغل کرد ورفت بیرون .مامان هم رفت خاله ودختر خاله سنا رو با زن دایی رو که خواب بودن از خواب بیدار کرد همگی رفتیم بیرون تا تموم شدن                                                     گلی جون دوست دارم   ...
2 مهر 1392

عروسی دایی حلیم

سلام تاج سر مامان خیلی وقته که برات ننوشتم داشتیم برای عروسی دایی عبدالحلیم خودمون اماده میکردیم روز عروسی دایی حلیم فرا رسید خیلی عروسی خوبی بود همه امده بودن برا عروسی ،از خودت بگم که توی عروسی دایی مثل ماه میدرخشیدی یه پسر کوچولویی تک در بین دخترای فامیل ،رقص میگرفتی مامان اصلا فکرشو رو نمیکرد که پسرش رقص یاد داشته باشه ،اونم رقص کردی،خیلی قشنگ میرقصدی فدات شه مادر همه از عروسی دایی عبدالحلیم راضی بودن هر کجا که میرفتیم فقط از عروسی دایی حلیم بود                        ارزوی زندگی سبزی را برای دایی جون  ارزمندم ...
29 شهريور 1392

عمو

سلام پسر گلم دیروز بعداز ظهر عموی مامان به رحمت خدا رفت . عموی مامان سخت مریض بود دکترا جوابش کرده بودن بیماری عمو علاج نداشت چند شبی بود که بدجوری مریض بود  همه به دیدنش رفته بودیم بدجوری داشت درد میکشید عمو رفت پیش پدر و مادر و همسرش برای همیشه از پیش ما رفت                                        دوست دارم ...
28 ارديبهشت 1392

زلزله

    سلام پسر عزیزم یک ساعت قبل زلزله اومد داشتم توی اشپزخونه ظرف می شستم برای یه لحظه احساس کردم ظرفشویی شروع به تکون خوردن کرد بی بی متوجه اومدن زلزله میشه میاد سریع بغلت میکنه میره بیرون  سریع از اشپزخونه اومدم بیرون دیدمت توی بغل بی بی رفتی خیالم راحت شد داخل حیاط بودیم زمین زیر پام شروع با لرزیدن کرد چند دقیقه بعداز تموم شدن زلزله اومدیم داخل خونه عمه جون هم خاش زندگی میکنه فعلا ازشون خبری نداریم خطها همه قطع شده نمیشه باهشون ارتباط برقرار کرد ایشا الله که حالشون خوب باشه اسیب ندیده باشن مامان خیلی عمه الهه رو دوست داره کل استان سیستان وبلوچستان زلزله اومد بیشترین زمین لرزه خاش و سراوان اومده&n...
27 فروردين 1392

درس زندگی

سلام مروارید زندگیم برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره در نروید.هیچ کس انقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس انقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد مشکلی که با پول حل شود مشکل نیست ؟هزینه است ساده ترین کار جهان این است که خودت باشی و دشوار ترین کار جهان این که کسی باشی که دیگران می خواهند بزرگترین الماس جهان افتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد شاید زندگی ان جشنی نباشد که ارزویش را داشتی اما حال که به ان دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص عشق جستجو شده خوب است ولی عشق داده شده بدون جستجو بهتر است یک قلب سرزنده زندگانی دراز دارد    چه شاهکاری است هر انسان ...
22 فروردين 1392

نی نی خاله جون وحسودی حسیب

سلام پسر گلم نی نی خاله جون به دنیا اومد امروز هشت روزه که به دنیا اومده یه دختر خوشگل ناز به اسم سناء ، همه برای دیدن سناء به خونه بی بی میو مدن خونه بی بی شلوغه ، مامان هم از مهمونا پذیرایی می کنه از شما بگم که داری حسودی میکنی و نمیذاری کسی بهش دست بزنه خودت زودتر از همه روی پاهاشون میشینی حتی نمیذاری خاله جون به دختر خاله ت شیر بده با دو دستات سر شو می گیری ول نمیکنی الان کمتر به خونه بی بی میایم برای سه چهار ساعت                          نی نی جون دوست داریم مثل حسیب جون ...
20 اسفند 1391

درد ودل با شکوفه زندگی

سلام شکوفه زندگی این  روزها احساس تنهایی میکنم نقطه امید زندگی من نگاه کردن به صورت زیبایی توست احساس میکنم فقط تویی که منو درک میکنی فقط تویی که باور داری که مادر هستم چه خوبه که تو هستی ؟انگار خدا تو رو فرستاده که مونس تنهایی مادرت باشی                                             دوست دارم ...
20 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسیب می باشد