رنگین کمون
نی نی خاله جون
سلام پسر گلم مامان داره خاله میشه دو ماه چندروز مونده که نی نی خاله سمانه به دنیا بیاد مامان حسیب نمیدونم خاله شدن چه حسی داره میتونم یه خاله خوب بشم یا نه ،نی نی خاله جون دختره قراره یه دخترخاله خوشگل به دنیا بیاد یه اسم براش انتخاب کردیم سوگند،خاله سمانه هم سوگند صداش میزنه خواهرزاده گلم دوست دارم دوست دارم پسرم ...
نویسنده :
مامان حسیب
18:33
اتوبوس
سلام پسر گلم برای عروسی پسر عمه مامان رفتیم ایرانشهر با ماشین بعد از تموم شدن عروسی امدیم چابهار،با اتوبوس امدیم نیکشهر بعد با سواری امدیم تا چابهار شما که اولین بار بود که سوار شده بودی بخاطر اینکه جات تنگ بود کلی گریه می کردی رفتی پیش دایی مجید نشستی مامان نمی تونست بهت شیر بده ،شیر دادن داخل اتوبوس خیلی سخته هوا هم گرم بود ،یه دوست خوب هم پیدا کردی با دوتا سربازهم اشنا شدی مثل دایی حلیم بودن کلی شکلک برات در میوردن شما م جواب میدادین بعداز رسیدن به نیکشهر از دوستات خداحافظی کردی، فاصله ایرانشهر تا نیکشهر با اتوبوس دوساعت ونیم بود که رسیدیم نیکشهر شمام شدی همون پسر شاد شنگول مامان بعد از رسیدن به نیکشهر ماشین گرفتیم امدیم چابهار که...
نویسنده :
مامان حسیب
11:20
سرما خوردگی
سلام قشنگم چند روزی میشه سرما خوردیم نتونستم برات بنویسم امروز مامان یه کمی بهتر شده اما تو بهتر نشدی دکتر هم بردیمت برات شربت نوشته بهت بدم سر ساعت منم همینکارو می کنم ولی بهتر نشدی قراره امروز ببرمت دکتر تا دوباره معاینه بشی اخه الان سینه ت داره صدا میده بدجوری خوبیت اینه که اصلا مریضت رو به خودت نمگیری الان داری با رورووک بازی می کنی من از خدا می خوام که این سرما خوردگی نصیب هیچکس نشه حتی برای شما مادر عزیز دوست دارم تاج س...
نویسنده :
مامان حسیب
16:52
روزهای خوش زندگی
سلام پسر کوچولو این روزها ،هر روز یه کار تازه یاد می گیری من بابایی تمام مدت یا راجع تو حرف می زنیم یا تو رو تماشامی کنیم و از شادی لبریز می شیم تا امروز کلی کارا یاد گرفتی چهار دست وپا میری دست میزنی، بای بای می کنی با گوشی تلفن حرف میزنی موهاتو شونه می کنی مامان رو می بوسی دستمال رو برمی داری شیشه های در رو پاک می کنی دوست دارم ...
نویسنده :
مامان حسیب
15:42
باهوکلات
سلام نفسم می خوایم بریم باهوکلات روستای در هشتاد کیلومتری بندر چابهار روستای در پشت کوه قرار داره فاصله روستا تا سر جاده یه پانزده دقیقه راهه با ماشین در مسیر راه مردانی رو می بینیم که روی زمینهای زراعی کار میکنند وقتی که رسیدیم ظهر بود برای ناهار دعوت شده بودیم صاحبخونه مرد زحمتکشی بود وقتی رفتیم خونش ،بعد از سلام احوال پرسی رفت از باغ برامون لیموهای ترش ابدار چید اورد کنارمون گذاشت دختران روستای برای دیدمون امده بودن هوا که خنک تر شد با دخترای صاحبخونه رفتیم باغ، باغ سرسبزی بود درختان انبه ،پرتغال ،لیمو ،زیتون،خرما هم داشتن با اینکه نرسیده بودند ولی خیلی شیرین بودن یکی از دخت...
نویسنده :
مامان حسیب
19:38