حسیبحسیب، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

حسیب

اتوبوس

1391/7/9 11:20
نویسنده : مامان حسیب
209 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

برای عروسی پسر عمه مامان رفتیم ایرانشهر با ماشین بعد از تموم شدن عروسی امدیم چابهار،با اتوبوس امدیم نیکشهر بعد با سواری امدیم تا چابهار شما که اولین بار بود که سوار شده بودی بخاطر اینکه جات تنگ بود کلی گریه می کردی رفتی پیش دایی مجید نشستی مامان نمی تونست بهت شیر بده ،شیر دادن داخل اتوبوس خیلی سخته هوا هم گرم بود ،یه دوست خوب هم پیدا کردی با دوتا سربازهم اشنا شدی مثل دایی حلیم بودن کلی شکلک برات در میوردن شما م جواب میدادین بعداز رسیدن به نیکشهر از دوستات خداحافظی کردی، فاصله ایرانشهر تا نیکشهر با اتوبوس دوساعت ونیم بود که رسیدیم نیکشهر شمام شدی همون پسر شاد شنگول مامان بعد از رسیدن به نیکشهر ماشین گرفتیم امدیم چابهار که یکساعت ونیم طول کشید تا رسیدیم خونه بعد از سوار شدن حسیب کوچولوی مامان خوابش برد تا خونه ،وقتی که بیدار شدی دیدی داخل خونه ی ،ای پسر شیطون داخل اتوبوس هم گریه کردی هم خندیدی با اینکه شیطون شدی ولی مامان بابا دوست دارن یشتر از جونشون                دوست داریم خیلی زیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسیب می باشد