حسیبحسیب، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

حسیب

خاطرات مامان

1390/5/31 14:29
نویسنده : مامان حسیب
343 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به نی نی بهشتی

بالاخره باهر سختی بودniniweblog.com(البته سخت ولی شیرین ٩ ماه انتظار به پایان رسید)niniweblog.comبهمن١٣٨٩ در شهرستان بندر چابهار متولد شدی niniweblog.com٩ ماه انتظار برای اعضای خانواده سخت بودniniweblog.comبیشتر از همه برای دایی جون و خاله جون

دایی مجید می گفت پسره  niniweblog.com

خاله جون می گفت دختره  niniweblog.com

هر بار که می رفتم خانه بهداشت از خانوم دکتر می خواستم برام سونو بنویسه می گفت سونو برای جنین ضرر داره برام سونو نمی نوشت با لبخندniniweblog.com

بهم گفت هر وقت که به دنیا بیاد می فهمی دختره niniweblog.comیا پسره niniweblog.com

منم با لبخند niniweblog.comبهش جواب میدادم می گفتم برای من فزقی نمی کنه که  دختر باشه یا پسر فقط سالم باشهniniweblog.com

 

تا اینکه مامان مریض شدniniweblog.comو در ساعت یازده و نیم شب پسر گلم به دنیا اومد

خاله جون خونه رو برای خواهرزاده کوچولوش اماده کرده بود  niniweblog.com

همه اشنایان برای دیدنت به خونه بی بی جون میومدن خوشحال بودنniniweblog.comپسر گلم بعدهفت سال به خونه مامانniniweblog.comباباniniweblog.comاومده بود

بی بی جون می گفت چه نوه دوست داشتنی خوبی من که دوسش دارم بیشتر از مامانشniniweblog.com

 

باباییniniweblog.comمی گفت طالع نوه دوست داشنیمون خوبه با خودش خیر برکت اورده

 

راست می گفت بابایی

باباniniweblog.comکه شغلش برق کشیه کارش بالا گرفت در امدش بیشتر شد

خدارو شکر می کنم که خداوند غنچه ای از گلستان الهی به ما هدیه داده بود

حسیب جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شاهده
27 مرداد 90 15:07
سلام گلم...چه قده پسملت با نمکه... خدا حفظش کنه... خیلی التماس دعا خانومی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسیب می باشد